25 مهر 1396
خودمـــــــــــــــونی...
#خودمونی
آسمان سیاهه اش را بر سرمان پهن می کند …
در شهر قدم می زنم.
چشمانم به آسمان گره می خورد !
نگاه می کنم و نگاه …
…چقدر ستاره ها ، ناپدیدند !
چقدر مظلوم به دور از همهمه ی شهرهای زمین کنجی برای خود خریده اند !
شاید بتوان چند #ستاره ایی را به سختی دید!
در جوش و خروش #نورهای_کاذب زمین …
این نورهای آسمانند که مفقود و مفقودتر می شوند !
با خود می گویم !
چقدر #شبیه حال ما #آدم! هاست …
آدم هایی که ، حوالی شان را انسان هایی گرفته اند
که #نورهای_دروغینشان چشمانمان را #شاید روشن کند
اما دلمان را گرم نخواهند کرد !
و چه ستاره های روشن و راه نمایی که
در هیاهوی این #مومن_نماها ، ناپدید می شوند!
…
#اشتباه_نریم …
#خدایا_دریاب …
#گم_گشته_ام …