29 آذر 1397
#ذهن_آشفته
من پرواز نور رادیدم…رقص فواره ها را…
من بازی ماه رادیدم…پشت ابرها.
دیدم خنده های بادرا…
پشت پنجره…
حرکت ابرهارا…
به سرعت…
روبه روی ماه…
من،وحشت زمین رادیدم…
وقت شب…
وچنگال های کوه هارا…
درتاریکی…
من غمـ رادرپشت صدای جغدی شوم
وحسـ قلقلک رادر جیرجیرک هادیدم.
من بازیگوشی ملخ را دوست دارم.
حس دوست داشتن پروانه را.
وبی قراری اش…
حس دلتنگی شمع را…
وسوختنش…
من راه رادیدم،که میگریست…
من عابری دیدم که مهتابی بود….
پرنده ای دیدم که نمی خواند…
من خودی دیدم،که بی خود بود…
وکودکی راکه کودک نبود…
من صدایی راشنیدم رعب انگیز…
من دیدم…
یک دیدن ناب را…
یک آرزوی بی تحقق…
یک خواب را…
#توليدي
#به_قلم_خودم
#انتشارات_يک_ذهن_آشفته